نویسنده: عبدالکریم بهجت‌پور




 

احادیث ارتداد

یکی از موضوعاتی که در منابع روایی شیعه و عام آمده، حکم به ارتداد گروه‌های زیادی از پیروان پیامبر یا مردم زمان رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. این روایات به طور قطع، عدم عدالت صحابه‌ای را که پس از ارتحال پیامبر تغییر موضع داده‌اند، به اثبات می‌رساند.
حضرت آیت الله معرفت نیز با شرطی که درباره صحت اطلاق صحابی بیان کردند، این گروه را از موضوع اصحاب پیامبر خارج دانسته‌اند. وی مدح و ثنای امام سجاد (علیه السلام) و روایات وارده در فضیلت صحابه را مربوط به گروه خاص و برگزیده‌ای از طبقات والا و ارجمند آنان نظیر عبدالله بن مسعود، ابوذر، سلمان، عمار یاسر، حذیفه و غیره می‌دانند. (1)
هم ایشان در روایتی که توصیه حضرت امیر (علیه السلام) را نسبت به صحابی نقل کرده‌اند، از قول آن امام همام می‌نویسند:
این گروه از صحابه‌ای که پیامبر در مورد آن‌ها توصیه کرده، آنانند که بعد از او تغییری در مواضع خود نداده باشند. (2)
وی در زمینه روایات ارتداد می‌نویسد:
"حدیث یا رب «أصَیحابی»- که تصغیر کلمه می‌تواند اشاره به تحقیر باشد- نشان می‌دهد که چنین افرادی صرفاً لقب فخیم صحابی را یدک می‌کشیدند و حقیقتاً جزء اصحاب کبار والاتبار آن حضرت شمرده نمی‌شدند. (3)"
اما در مورد حدیث ارتداد معلوم است که منظور از ارتداد، ارتداد از اسلام نیست؛ زیرا کسی ملتزم به اجرای آثار فقهی و شرعی ارتداد بر این گروه نبوده، بلکه مراد از آن معنایی دیگر نظیر ارتداد از ایمان و از خلافت امام علی (علیه السلام) است که عبارتی همچون من السابقین الذین رجعُوا الی امیرالمؤمنین (4) در مورد برخی از صحابه، شاهد صدق چنین تفسیری است. به هر حال جای بحث آن در این مقال نمی‌باشد.

حجیت و اعتبار قول صحابی در تفسیر

یکی از بحث‌های مهم در اصول و قواعد تفسیری و نیز در مباحث مربوط به روش تفسیر نقلی، اعتبار و ارزش قول صحابی به عنوان یکی از منابع تفسیر است.
دانشمندان علوم قرآن برای تفسیر بالمأثور تا پنج منبع را معتبر شمرده‌اند: کتاب، احادیث رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، احادیث اهل بیت (علیهم السلام)، اقوال و برداشت‌های صحابه و برداشت‌های تابعان.
در این که کتاب و سنت رسول الله و ائمه اطهار (علیهم السلام) منابع متقن و قابل اعتمادی در تفسیر به شمار می‌آید، میان علمای شیعه اختلافی نیست، اما در این موضوع که دو منبع دیگر در عملیات تفسیر می‌توانند مفید باشند اختلاف‌هایی وجود دارد. مفسران نامداری همچون شیخ طوسی در تفسیر تبیان و طبرسی در تفسیر مجمع‌البیان دو منبع نظرات صحابه و تابعان را در تفسیر معتبر دانسته‌اند و در سراسر تفسیر خود از این دو بهره گرفته‌اند. گروهی از مفسران نیز تنها به نقل روایات منقول از معصومان و یا تفسیر قرآن به قرآن روی آورده‌اند.
قابل ذکر آنکه؛ میان نقل آیات و سنت و روایات معصومان و منابع دیگر دو فرق وجود دارد: تفاوت اول در ناحیه عصمت است، یعنی آن چه در منابع دسته اول (قرآن و سنت) آمده، قطعاً عین صواب است و بی‌تردید باید پذیرفت و در صورتی که وجه صدور آن را نفهمیم، علم آن را به اهلش واگذار کرده و نقول: آمنا به کل عند ربنا و آن را باطل نمی‌شمریم؛ اما در مورد منابع دسته دوم، صحابه و به طریق اولی تابعان را معصوم نشمرده و احتمال خطا در برداشت‌های آنان را منتفی نمی‌دانیم. حضرت استاد معرفت در این زمینه تصریح می‌کنند:
"نظرات اصحابی در حوزه تفسیر، اجتهاداتی از آن صحابی جلیل‌القدر است و با میزان زیرکی و عمق بینش او در فهم مبانی اسلام و قرآن و با آنچه پیامبر به او یاد داده و فهمانده، ارتباط دارد. این صحابه جلیل‌القدر مجتهدانی هستند که گاه خطا می‌کنند و دائماً همراه با صواب و نظر درست نمی‌باشند، مگر آنکه معصوم باشند. (5)"
ملاحظه می‌فرمایید که حضرت استاد میان صحابه معصوم یعنی مولای متقیان، حضرت زهرا، حضرات حسنین (علیهما السلام) با دیگر صحابه تفاوت قائل می‌شوند و سخنان گروه اول را عین صواب دانسته و اما گروه‌های دیگر را با وجود جلالت قدر، ممکن‌الخطا می‌شمرند. تفاوت دوم آنکه جایگاه منابع دسته اول، تشریع و تبیین دین در کنار تفسیر و توضیح مرادهای آیات قرآن است، اما منابع دست دوم صرفاً نقش کشف و فهم معانی و مرادها را ایفا می‌کند. دیدگاه‌های علامه معرفت در این زمینه در بخش اول مقاله «جایگاه اهل بیت در تفسیر» بیان شد. (6)
حضرت آیت الله معرفت به این مقدار اکتفا نکرده و بر جایگاه پیامبر و اهل بیت که اوصیای او هستند، به عنوان معلمان صحابه و یاران معصومان در روش فهم و تفسیر قرآن تأکید می‌کنند. ایشان در مورد پیامبر تصریح می‌کند:
وی گروهی از صحابه طراز اول را تربیت و تعلیم و فقیه بارآورد تا واسطه و دیگران شوند. (7)
در مورد اهل بیت نیز فرمودند:
"نقش امامان اهل بیت (علیهم السلام) در تفسیر قرآن، نقش تربیتی- آموزشی و راهنمایی مردم به راه‌های تفسیر بود، ایشان بیان کردند که شیوه‌های شایسته برای فهم معانی کلام خدا چیست و کیفیت احاطه بر نکات دقیق و اسرار این کلام جاودانه الهی چگونه است. لذا تفسیر اینان از قرآن که در قالب روایات به ما رسیده است، جنبه الگویی دارد که بر امت و دانشمندان عرضه داشته‌اند تا شیوه‌های تفسیری را بیاموزند. آن هم شیوه‌هایی که بر پایه‌های محکم و اصولی استوار بنا نهاده شده است ... . آری! اینان وارثان قرآن عظیم و حاملان و تبیین کنندگان آن برای مردم در کمال امانت و صداقتند، تا قرآن را کریمانه بر ایشان تفسیر کرده، به آنان تحویل دهند. (8)"
با این توضیحات، اگر گروهی از صحابه زیر سایه پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا گروهی از تابعان زیر نظر اهل بیت بخش‌هایی از معانی و مقاصد آیات را فهمیده و راه فهم آیات را فراگرفته باشند، آیا با ملاحظه احتمال خطای آنان در برخی برداشت‌ها، اعتبار و ارزش این منبع به عنوان یکی از نزدیک‌ترین منابع به فهم کلام خدای متعال انکارپذیر است؟ حضرت آیت الله معرفت در این راستا تأکید می‌کنند:
در میان صحابه تنها چهار نفر که پنجمی ندارد، در مثل مقامشان در علم به معانی قرآن، مشهور به تفسیرند. این گروه علی (علیه السلام) است که سرآمد و اعلم چهار نفر است و عبدالله بن مسعود و ابی بن کعب و عبدالله بن عباس که از همه آن‌ها کوچک‌تر، اما از نظر نشر علم تفسیر بیشتر بود و امتیاز ویژه او آنکه شاگرد امیرمؤمنان است، او بارها می‌گفت عمده آن چه از تفسیر یاد گرفته‌ام از علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) است. (9)
بنابراین مدار بحث حضرت استاد معرفت بر گروهی از خصیصان پیامبر و شاگردان و ارادتمند و موالیان علی (علیه السلام) است که با پذیرش مرجعیت مولای متقیان، به گسترش و نشر معارف قرآنی اهتمام ورزیده‌اند. این گروه محور بحث در حجیت و اعتبارند. حجیت نه به معنای تشریع و تبیین، بلکه به معنای ارزش و اعتبار فهم و درایت آن‌ها به عنوان یکی از میراث‌های ارزشمند علم تفسیر که به دلیل نزدیکی این گروه از مفسران به عهد نزول و با استفاده از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارای تجارب ارزنده‌ای در فهم مراد جدی خدای متعالند.
صحابه مفسر در نظر استاد معرفت، مسئول پخش و گسترش علوم و معارف اسلامی‌اند؛ (10) نه آنکه این گروه در تشریع و یا تبیین قرآن به معنایی که قبلاً به عرض رسید، دخالتی داشته باشند. پیامبر در زمان حیات پُربرکت خود تمامِ مسئولیت آموزش تازه مسلمانان را به طور مستقیم بر دوش نمی‌گرفتند، بلکه گروهی از صحابه را مسئول آموزش و تعلیم دیگران کرده بودند؛ به طور طبیعی این وضعیت پس از ارتحال آن حضرت ادامه می‌یابد.
این گروه از صحابه و همچنین تابعان آن‌ها، به عهد نزول وحی نزدیک‌تر و از اسباب نزول آگاه‌تر و مفاهیم لغوی و اصطلاحات رایج در عهد رسالت را بهتر درک می‌کردند؛ زیرا به عرب معاصر دسترسی بیشتری داشتند و نیز احادیث منقول از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اقوال صحابه را واقف بودند. اینان یکی از مهم‌ترین ذخایر علمی در تفسیر قرآنند که استفاده از آنان یک ضرورت غیرقابل انکار است. (11)
ایشان در تفسیر اثری جامع به طور صریح بیان می‌کنند که مراجعه به تفاسیر صحابی و تابعان صرفاً به منظور بهره‌گیری در تحقیقات است، نه آنکه تقلید و تعبدی در کار باشد. (12)
خلاصه این منبع در نگاه استاد معرفت منبعی تعبدی نبوده، بلکه بهره‌گیری از میراث علمی پیشینیان در به کمال رساندن دانش تفسیر است.

اشکال استاد بر علامه طباطبایی

استاد معرفت بر علامه طباطبایی خرده می‌گیرند که چرا حجیت و اعتبار قول صحابی و تابعان را در تفسیر انکار کرده‌اند؟ با وجود آنکه این دو گروه به زمان پیامبر نزدیک‌تر بوده و صحابه موضع عنایت پیامبر بوده و تحت تعلیم آن حضرت قرار داشته‌اند؟ در نتیجه عهد آن‌ها به زمان نزول نزدیک‌تر و شناخت آنان از اهداف و مقاصد قرآن بیشتر بوده است.. به نظر ایشان شاهد حجیت و اعتبار صحابه آیه نفر است. این گروه بر اساس این آیه محضر پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده، تعالیم لازم را فراگرفته و در دین تفقه کرده‌اند حال بین مردم رفته و آن‌ها را گسترش داده‌اند. آیا انذار چیزی جز بیان و اعلام مبانی شریعت و معالم دین است؟ اگر انذار، حجت بالغه نباشد، وجه حذر از آن را چگونه توجیه می‌کنیم؟ وی همچنین به آیه 143 سوره بقره مبنی بر اینکه این گروه امت وسط و شهید بر دیگران بودند و نیز برخی روایات استناد کرده‌اند.

بررسی و نقد

حضرت علامه طباطبایی بر این اعتقادند که تفسیر که بیان معانی آیات و کشفِ مقاصد قرآن کریم و مدلول‌های آن‌ها است، (13) جز به وسیله آیات قرآن کشف نمی‌شود؛ (14) به نظر پیامبر و امامان اهل بیت (علیهم السلام) در طریقه تعلیم و تفسیر قرآن، همین طریقه را برگزیده‎‌اند. (15) وی در مقابل اصحاب حدیث و برخی اخباری‌ها که به روایات و قول صحابی اکتفا کرده و اگر بیانی از آنان وجود نداشت، متوقف می‌شوند. موضع گرفته و می‌نویسند:
«قرآن کریم حجیتی برای کلام صحابه و تابعین و امثال ایشان اثبات نکرده و هیچ جا نفرموده: «یا ایها الناس» هرکس صحابی رسول خدا باشد، هرچه به شما گفت بپذیرید که سخن صحابی ارجحیت است و چطور ممکن است حجت باشد با اینکه میان کلمات اصحاب اختلاف‌های فاحشی هست ... . علاوه بر آنکه قرآن کریم خود را هدایت و نور و تبیان کلی شی معرفی کرده، آن وقت چگونه ممکن است چیزی که خودش نور است، به وسیله غیرخودش یعنی قتاده و امثال او روشن شود. (16)»
خلاصه آنکه به نظر علامه، هیچ منبعی برای فهم کتاب قرآن جز خود قرآن حجیت شرعیه ندارد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز همین روش را به مردم تعلیم داده‌اند و در صحابه و تابعان نیز مطلب عدم حجیت واضح‌تر است.
بنابراین در نگاه علامه، نه قول صحابی و نه تابعی و نه سنت، حجیت شرعیه ندارد. مراد وی از عدم حجیت شرعیه، جعل و نصب آنان به عنوان یکی از منابع فهم آیات است به گونه‌ای که اگر در بخشی از آیات اظهارنظر کردند، امکان مخالفت اجتهادی با آن نباشد.
روشن شد که استاد معرفت این منبع را معتبر و حجت می‌دانند به اعتبار اینکه یکی از نزدیک‌ترین تجربه‌های تفسیری مسلمانان به آغاز عصر نزول و ملاقات و مشاهده حضرت رسول‌اند، نه آنکه همچون اهل حدیث ‌آن‌ها را حجت شرعیه بدانند. بنابراین تاحدودی موضع نفی و اثبات متفاوت است و امکان جمع میان نظر علامه و استاد معرفت وجود دارد. به این معنی که مراد علامه از عدم حجیت، حجیت شرعیه است؛ اما مراد استاد معرفت از حجیت و اعتبار، ارزش این منبع به عنوان ذخیره‌ای از نزدیک‌ترین تجربه‌های تفسیری به عصر نزول است. همان‌گونه که امروز هر مفسری از تجارب تفسیر گذشتگان استفاده می‌کند و مثلاً اگر کسی قصد تألیف تفسیری به روش تفسیر قرآن به قرآن داشته باشد، سر سفره تجربه علامه می‌نشیند. روشن است که علامه با استفاده از این تجارب و اعتبار و ارزش چنین استفاده‌ای مخالفتی ندارند.
بله! علامه در مقدمه تفسیر المیزان (17) با استاد معرفت و اکثر مفسران تفاوتی دارند و آن انحصار منبع قابل قبول به خود قرآن است. سخنی که باید در جای دیگر بررسی و مورد ارزیابی قرار گیرد.

چند شبهه

نظرات استاد معرفت مورد مناقشه و پرسش گروهی از نویسندگان قرار گرفته است. دقت در مباحث گذشته به عمده آن‌ها پاسخ می‌دهد، اما برخی موارد وجود دارد که نیازمند توضیح بیشتری است که این مقاله را به آن اختصاص می‌دهیم.
1. گفته‌اند: چرا صحابه ابواب علم و راه‌های اتصال به حضرت پیامبر دانسته شده‌اند (18) در حالی که این سخن مخالف و تکذیب با کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که باب علمش را علی بن ابی طالب معرفی کرده و فرموده‌اند:
انا مدینة العلم و علی بابها.
قول پیامبر خطاب به امام علی (علیه السلام):
انت تبین لامتی مااختلفُوا فیه من بعدی و نزول قوله تعالی: و تعیها اذن و اعیة.
و سؤال بزرگان صحابه و رجوع آنان به امام علی (علیه السلام).

پاسخ

حضرت آیت‌الله معرفت معلوم کردند که حضرات معصومان و در صدر آنان مولای متقیان علی (علیه السلام) تمام علم قرآن را اعم از محکمات، متشابهات ناسخ و منسوخ، مطلق و مقید، تطبیق و جری، تفسیر و تأویل و تبیین آیات قرآن را واجدند، اما دیگران تنها در محدوده‌ای از دانش فهم قرآن یعنی کشف ابهامات عارض و دفع شبهات احتمالی در محدوده‌ای که تعلیم داده شده‌اند به تفسیر عالمند. آنان در طول سال‌های شاگردی، از محضر پیامبر علومی را دریافت کرده‌اند که می‌توانند ناقل آن‌ها در میان مردم باشند، همان‌گونه که در حیات آن حضرت چنین نقشی را نسبت به تازه مسلمان و مناطق دوردست از مکه یا مدینه ایفا می‌کردند.
هنگامی که اهل بیت (علیهم السلام) باب علم النبی به طور مطلق قلمداد شده‌اند و از طرفی گروهی از طبقات مختلف و قبایل مختلف مأمور دانش‌آموزی از حضرت شده‌اند- سوره توبه- تا نقش واسط پیدا کنند، وجه الجمع آن است که حضرت باب علم مطلق و دیگران واسطه انتقال و حکایت‌کنندگان علم پیامبر به میزان دانش و تعلیماتشان از پیامبراند.
نظیر این مطلب در مورد هریک از اهل بیت صادق است: آنان مردم را به چند نفر از صحابه خود ارجاع می‌دادند؛ اشخاصی همچون زراره، یونس بن عبدالرحمان، جابر، محمدبن سلم و ... نقش واسطه علوم اهل بیت را ایفا می‌کردند؛ هرچند امام معصوم دیگری که فرزند امام زمان بود، حضور داشت.
در حقیقت باید پرسید: آیا ارجاع امت اسلامی به یک نفر و انحصار ارجاع به او به معنای باطل شدن تمام آموزش‌ها و تعلیمات پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به یاران و اصحاب نیست؟ آیا این سخن با صریح آیه «نَفر» منافات ندارد که می‌فرماید:
وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ
آیا دنیای پهناور اسلام با حدود نیمی از کره زمین، نیازهای علمی و تربیتی خود را فقط باید از امام معصوم بگیرد و لاغیر؛ یعنی هیچ کس از اصحاب، حق نقل و آموزش دانش‌هایی را که از پیامبر برگرفته به دیگران ندارد؟
به واقع نویسنده محترم بین مقام ایضا و جانشینی مطلق مولای متقیان از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مقام نشر و گسترش تعلیمات اسلامی پیامبر توسط صحابه به نسبت دانشی که از پیامبر دریافت کرده‌اند خلط کرده‌اند.
2. این گفته که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صحابه را تربیت کرد، تعلیم داد و هم فهمِ عمیق داد تا این که واسطه بین او و بین مردم باشند، (19) گفتاری بدون دلیل است ... و مخالف با واقعیت ثبت شده تاریخ است که به حدیث پیامبر اعتنا نمی‌کردند، بلکه منع از تدوین حدیث می‌کردند و به امور دنیوی اشتغال داشتند و صحابه بزرگی به جهل خود به کتاب و سنت اعتراف داشتند.
پاسخ این اشکال نیز در مباحث گذشته روشن شد. هرچند تمام پیروان حضرت، حتی گروهی از رجال سیاسی و نظامی همراه با پیامبر، از فرهیختگی لازم برخوردار نبودند، اما جمع قابل توجهی از صحابه، شاگردان مکتب علمی و عملی آن حضرت بودند که به مصداق آیه «نَفر» وظیفه تحمّل دانش دین و انتقال آن را به مردم و اقوام خود برعهده داشتند.
مسأله کتابت و حفظ قرآن در زمان حیات رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و ثبت و تدوین مصاحفی که ترکیبی از آیات قرآن و بیانات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، از موضوعات مورد تأکید شیعه می‌باشد. به نظر محققانی همچون آیت الله خویی، آیت الله عسکری، آیت الله کورانی، استاد معرفت و جمع قابل توجهی از دانشمندان علوم قرآن، آیات قرآن به طور گسترده در زمان حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ثبت رسیده است و آن حضرت بر اساس مفاد آیه‌هایی همچون آیات 19-16 سوره قیامت:
إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ
و آیه 44 سوره نحل:
وَأَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ
و آیه 2 از سوره جمعه:
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَكِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ
گروه بسیاری از مردم را با دانش دین در دو بخش قرآن و تبیین و تفسیر آن آشنا کرد.
اگر اختلافی وجود دارد، در ناحیه تدوین کامل متن قرآن به عنوان مصحف رسمی در زمان حیات حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) یا عدم آن است. بنابراین تعداد زیادی از صحابه باید بخش قابل توجهی از دانش دین را از پیامبر اخذ کرده باشند.
علاوه بر آن، موضوع منع نقل و کتابت حدیث در طول 100 سال حکومت برخی از خلفا و بنی‌امیه، شاهد صدق تلقّی بسیاری از صحابه از روایات و درس‌های نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که دستگاه حاکمه از نشر و گسترش آن‌ها جلوگیری کرد و اتفاقاً همین موضوع، یکی از اشکالات مهم و ماندگار شیعه بر تصمیمات خلفا و دستگاه حاکمه صدر اسلام است.
بله! برخی از صحابه از گردونه فرهیختگی و فرهنگ و دانش فاصله داشتند و به خیال و توهم و باورهای غلط، احکام مورد پسند خود را جعل می‌کردند و حتی مانع اجرای برخی احکام مسلم پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌شدند. حضرت آیت الله معرفت، بر این مطلب واقف و آنان را مورد نقد قرار داده‌اند: وی خلیفه دوم را تارک سنت رسول و کتاب و از افرادی می‌شمرد که مورد رضایت نبود. (20) او را کسی می‌دانست که خیال می‌کرد صلاحیت منع از دو متعه حج و زنان را دارد. (21) عمر خود واقف بود که همه مردم، فهمی دینی بالاتر از او دارند و بر این حقیقت اقرار می‌کرد. (22) او تحت تأثیر و اعجاب نسبت به اندیشه‌های یهود و اهل کتاب بود. (23) او و عثمان بودند که پای قصه‌سراها را در مساجد باز کردند و افسانه‌های غلط را به نام داستان غزوات و اسباب نزول به دنیای اسلام گشودند. (24) اصلاً به نظر استاد معرفت، عمر در رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شک داشت و منکر امامت علی (علیه السلام) بود و موجب آزار زهرای اطهر (سلام الله علیها) شد. (25)
استاد اشخاصی همچون عبدالله بن عمروبن عاص، عبدالله بن عمر و ابوهریره را اشخاصی بی‌بهره از معارف دینی می‌شمرد (26) و با ناقد محترم در این جهت اختلافی ندارد.
اما این‌ها به معنای عدم موفقیت حضرت در تربیت صحابه فاضل و وارسته‌ای همچون ابوذر، عمار، سلمان، ابن سعود، ابی بن کعب، مقداد، سلمان، ابن عباس، ابن تیهان، ام السلمه، سهل بن حنیف، عبادة بن صامت، ابی ایوب انصاری، جابربن عبدالله انصاری، ابی سعید خدری، حذیفه، عمروبن حَمِق و غیر آن‌ها نمی‌باشد. گروهی که مورد مدح مولای متقیان در خطبه 97 نهج البلاغه قرار گرفتند و حضرت امام سجاد (علیه السلام) تابعان را به دلیل تبعیت از آنان، مورد ستایش قرار داده است:
"پروردگارا! بهترین پاداشت را به پیروان اصحاب (تابعان) در ایمان و عمل صالح، برسان، ... بر آنان که آهنگ طریقه اصحاب کردند در حالی که هیچ تردیدی آن‌ها را از عقیده و باور خود، برنگردانید و در پیروی از آثار و اقتدا به نشانه‌های هدایت اصحاب، هیچ شکی خاطرشان را پریشان نساخت، یاری کننده و کمک دهنده ایشان‌اند. برای همین، پیرو دین و شریعت آن‌‌هایند و به هدایت آنان، راه یافته‌اند و در تکریم و تعظیم اصحاب، باز هم یگانه‌اند و در آن چه که از پیامبر آوردند، متهمشان نمی‌کنند. (27)"
تصور می‌کنم کلمات دُرربار حضرت سجاد (علیه السلام) گویای حقیقت نگاه اهل بیت (علیهم السلام) به اصحاب و ضرورت پذیرش هدایت آن‌ها و اجتناب از متهم کردن آنان باشد. آیا این عبارات امام ساجدین مؤید نقش صحابه در انتقال پیام و اهداف دین به گروه‌های مختلف مردم نیست؟
قبلاً گفتیم که این دعا بر زبان امام جاری شده که گروه‌های مختلف صحابه را می‌شناسند و به فتنه‌هایی که برخی از صحابه نماها ایجاد کردند، واقف است؛ اما این جنایت‌ها مانع نشده تا جریان صحیح و مورد تأیید صحابه را انکار کنند و از ثنا و ستایش آن‌ها دست بکشند.
3. اعتبار و ارزش تفاسیر رسیده، از صحابه به دلیل قرب آنان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ارزشی ندارد، همان‌گونه که علامه طباطبایی- در جلد سوم المیزان صفحه هشتاد و پنج- پاسخ داده و به خصوص بر مسأله وجود اختلاف میان آن‌ها در فهم آیات تأکید شده است. (28)
توضیح دادم که اختلاف علامه طباطبایی با استاد معرفت در تعریف حجیت و اعتبار است و اینکه مراد از اعتبار تفسیر صحابی، ارزش مطالب آن‌ها به عنوان گروه اول از مفسرانی است که شاهد تنزیل بوده و مطالب را به طور مستقیم از پیامبر نقل کرده‌اند. این گروه برای هر مفسری، یکی از مهم‌ترین تجربه تفسیری دانشمندان مسلمان است. اما مراد از اعتبار و حجتی که علامه نفی می‌کنند، حجیت معصومانه این منبع است، همان‌گونه که آیات دیگر قرآن یا سنت رسول و ائمه اطهار (علیهم السلام) حجت باشد. شاهد این برداشت، منع ایشان از اکتفای فهم تفسیری به مفسران صدر اسلام یعنی صحابه و تابعان و توجه وی به مسأله بروز اختلاف در کلمات صحابه است. (29)
نکته دیگری که توضیح آن ضروری است، آنکه استاد معرفت منکر وجود اختلاف میان تفاسیر صحابه نمی‌باشند، (30) نقش محوری عترت طاهرین در حل اختلافات امت در فرمایشات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در بخش اول مقاله گزارش شد. به طور قطع وظیفه امت مراجعه به اوصیای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای رفع اختلاف‌های احتمالی است. حضرت آیت الله معرفت در التفسیر الاثری الجامع محوریت امام علی (علیه السلام) را نسبت به دیگر صحابه مشهور به تفسیر چنین بیان کرده‌اند:
و قد اشتهر بالتفسیر من الصحابه اربعة لاخامس لهم فی مثل مقامهم فی العلم بمعانی القرآن و هم: علی بن ابی طالب (علیه السلام) و کان رأساً و اعلم الاربعة و عبدالله بن مسعود و اُبیّ بن کعب و عبدالله بن عباس. (31)
4. حضرت آیت الله معرفت برای اثبات حجیت و اعتبار تفاسیر صحابی به روایتی از قطب راوندی از امام موسی کاظم و او نیز از پدرانش از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) استناد کرده که فرمود:
انا امنة لاصحابی ... و اصحابی امنة لأمتی ... و لا یزال هذا الذین ظاهراً علی الادیان کلها ما دام فیکم من قدرانی
و توضیح داده‌اند که «امنه» بودن اصحاب به دلیل این است که آنان حاملان علم پیامبراند که شریعت را از آن حضرت به ودیعه گرفته‌اند تا به مردم جهان برسانند. سپس چند روایت در توضیح این جایگاه اصحاب نقل می‌کنند. (32)
این در حالی است که در کتاب راوندی افراد مجهولی وجود دارد و برخی از محققان تأیید و گروهی به اسناد کتاب اعتماد نداشته‌اند. به علاوه این روایت را محکمات صریح کتاب، مردود داشته و شاهد بر دروغ بودن روایت خروج عمده صحابه از طاعت خدا می‌باشد، همان گونه سند قطعیه این روایت را تکذیب می‌کند.
پاسخ این مطالب به تأمل زیادی نیاز ندارد. اولاً انحراف عمده اصحاب و احادیث ارتداد به معنی انحراف از اسلام نیست؛ ثانیاً با مدح و ثنای امام سجاد (علیه السلام) در دعای چهارم صحیفه در خصوص اصحاب منافات دارد؛ ثالثاً هیچ آیه‌ای از آیات قرآن این حدیث را تکذیب نمی‌کند، بلکه آیاتی همچون آیه «نَفر» آیه‌های 2 و 3 سوره جمعه:
یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَكِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ * وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ
که هم به تحول امت اُمّی و هم دیگرانی که بعداً به این امت ملحق می‌شوند، همه در جهت تأیید چنین روایتی است؛ رابعاً ناقد محترم روایات مربوط به نقش علمای امت را در حفظ و گسترش دین منصرف به علمای شیعه کرده‌اند. (33) این سخن به معنای مخالفت با استاد معرفت نیست. در واقع حضرت آیت الله معرفت، صحابه ثابت قدم و تربیت شده پیامبر را کسانی می‌داند که با اهل غلو و بدعت برخورد کرده و شبهات را پاسخ می‌دهند. این نقش نافی نقش علمای شاگرد اهل بیت نیست و نفی ماء عدا نکرده است. جای تعجب از ایشان است که گویا میان آن چه به عنوان فضیلت صحابه نقل شود و اثبات جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) منافات می‌بینند.
به هر حال این موارد روایت، حتی اگر دچار ضعفی در سند باشد یا آنکه کتاب دچار ضعف در اسناد فرض شود، تقویت می‌کند و حضرت استاد معرفت بر همین منوال و با ذکر دیگر روایات، ضعف‌های احتمالی را مرتفع کرده‌اند.
5. در تقطیعی که از حدیث ابوجعفر صدوق با سفارش از اسحاق بن عمار عن جعفر بن محمد عن آبائه (علیه السلام) از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به این مضمون وارد شده است:
ما وجدتم فی کتاب الله عز وجل فالعمل لکم به، لا عذر لکم فی ترکه، و ما لم یکن فی کتاب الله عزوجل و کانت فیه سنة سنی فلا عذر لکم فی ترک سنتی و ما لم یکن فی سنتی من فما قال اصحابی فقولوا به، فانما مثل اصحابی فیکم کمثل النجوم بایها اُخِذ أهتدی. (34)
این روایت ذیلی دارد؛ راوی سؤال می‌کند:
فقیل یا رسول الله و من اصحابک؟ قال: اهل بیتی.
این تقطیع و حذف ذیل عمدی و با هدف اثبات حجیت قول صحابه صورت گرفته، در صورتی که مراد از حضرت، اثبات حجیت قول اهل بیت بوده است. (35)

پاسخ

اهتدای به هدایت صحابه و اقتدای آثار آن‌ها همان است که به وضوح در کلمات امام سجاد (علیه السلام) وارد شده بود: وی (علیه السلام) در مدح تبعیت تابعان از صحابه به درگاه پروردگار چنین عرضه می‌دارد:
الذین قصدوا سَمتَهم و تَحرَّو و جهَتَهم و مَضَو علی شاکِلتهم لم یثِنهم ریبٌ فی بصیرتهم و لم یختلجهم شَکٌّ فی قِفّوِ آثارِهم و الایتمام بهدایة منارهم مکانفینَ و موازین لَهُم یدینون بدینهم و یهتدون بِهَدیهِم ... .
آهنگ طریقه اصحاب کردن، تردید در عقیده و باور نداشتن آنان، در پی آثار و اقتدای به نشانه‌های هدایت اصحاب بودن، به هیچ شکلی خاطرنشان را پریشان نکردن، پیرو دین و شریعت آنان بودن، به هدایت آنان راه یافتن و در تکریم و تعظیم اصحاب با هم یگانه بودن و در آن چه از پیامبر آورده‌اند متهمشان نکردن، آیا همه این تعابیر جلیل و والا همان معنای اخذ هدایت از اصحاب نیست؟ بله! باز تکرار می‌کنیم اثبات این جایگاه برای اصحاب به معنی نفی جایگاه اختصاصی اهل بیت و جانشینی آن‌ها از نقش پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست.
مجدداً تأکید می‌شود که وجود اختلاف در میان اصحاب با وجود مراجع اعلمی همچون اوصیا و امامان، مشکلی در هدایت پدید نمی‌آورد. آیا ارجاع مردم به راویان حدیث از سوی ائمه با وجود اختلافی که مجتهدان دارند، ارجاع غلطی است؟ ارجاع مردم به یونس بن عبدالله توسط امام معصوم به هر معنایی باشد، ارجاع پیامبر در اینجا همان معنا را می‌دهد.
حضرت آیت الله معرفت تصریح کرده‌اند این اصحاب، مجتهدانی هستند که احتمال خطا در اقوال آن‌ها می‌رود و ارجاع امت به آنان به معنای ارجاع به مقام معصوم نیست. بلکه ارجاع به شاگردان و تربیت‌یافتگان مکتب فکری و علمی پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. (36)
اما در مورد حذف ذیل روایت؛ حضرت استاد معرفت این ذیل را مقبول ندانسته و بنابر مبنای خود که گاه در روایات بخش‌هایی توسط راوی اضافه شده که نمی‌تواند مورد قبول باشد این ذیل را در اینجا حذف کرده‌اند.
«واژه صحابی» اصطلاحی رایج در امت اسلامی است که به اجماع مرکب، هیچ یک از مسلمانان آن را بر اهل بیت (علیهم السلام) اطلاق نکرده است. حداقل نقطه اشتراک شیعه و سنی در اصطلاح صحابه رؤیت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است و روشن است که جز چهار نفر از عترت طاهرین این زیارت را ننموده است.
شیعه جایگاه اهل بیت (علیهم السلام) را بسیار بالاتر از جایگاه صحابه شمرده و اطلاق این واژه را بر اهل بیت، مدحی برای آنان نمی‌شمرد بلکه این اصحاب‌اند که آنگاه که رُشد کنند و حواری پیامبر و اهل بیت شوند به عنوان اهل بیت مفتخر می‌شوند:
سلمان منا اهل بیت.
چون که صد آمد نود هم پیش ماست
اصولاً شاید یکی از احتمالات در روایت صدوق همین باشد که آن اصحاب که نقش نجوم را دارند، به هر کدامشان اقتدا کنید، هدایت می‌شوید کسانی باشند که در مقام صحابی بودن و انس و ارتباط با فرهنگ محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) آن چنان رشد یافته باشند که «اهل بیت» شمرده شوند. یعنی این عبارت مخصوص همان حواریونی است که استاد معرفت آنان را آینه‌دار کمالات و دانش پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌شمرد.
استاد معرفت به دلیل وضوح عدم شمول این اصطلاح به اهل بیت در فهم رایج اسلامی که شاهد آن جداشمردن اهل بیت از صحابه در دعاها و دوم تا چهارم صحیفه سجادیه می‌باشد و نیز به دلیل وجود غیاث بن کلّوب در سند روایت که مجهول‌الهویه است، (37) در چنین مطالب مهم و خلاف عرف و قاعده‌ای نمی‌توانند ذیل روایت را قبول کنند و لذا این ذیل را حذف کرده‌اند.
تذکر ندادن به علت حذف ذیل حدیث، به دلیل اجتناب از پرداختن به حاشیه‌های غیرمفید در مواردی است که به نظر ایشان واضح البطلان است.
تذکر ندادن به علت حذف ذیل حدیث، به دلیل اجتناب از پرداختن به حاشیه‌های غیرمفید در مواردی است که به نظر ایشان واضح‌البطلان است.
البته به نظر نویسنده این مقاله و با توجه به توضیحی که از حکمت این ذیل به عرض رسید، بهتر بود حضرت استاد توضیحات لازم را در پاورقی بیان می‌کردند.

خاتمه

به دلیل اطلاعی که این جانب از نظر و انگیزه استاد معرفت در تألیف تفسیر اثری جامع دارم، تذکر دو نکته را ضروری می‌دانم:
1. حضرت استاد جلد اول این اثر را تنها در حد محدود به تعداد 500 نسخه چاپ کردند. نظر ایشان آن بود که این نسخه‌ها برای استفاده عموم چاپ نشود، بلکه در اختیار اهل تحقیق قرار گیرد. ایشان مصرانه از آنان تقاضا می‌کردند تا اشکالات احتمالی را یادآور شوند تا در نسخه اصلی و توزیع عمومی اصلاح شود. از جمله مواردی که با خط خود در پاورقی صفحه 103 نوشته بودند، تذکر حذف این ذیل بود. همان‌گونه که در جلد دوم جزوه آموزشی ایشان به این ذیل اشاره و علت حذف آن را توضیح داده‌اند.
2. حضرت استاد تأکید می‌کردند که ما برای انتقال فرهنگ اهل بیت و رساندن محاسن کلام آنان به دنیای اسلام و محیط‌های غیرشیعی، باید تدبیر مناسب داشته باشیم. تفسیر اثری جامع با هدف رساندن این پیام به کشورهایی چون مصر نوشته شده است. به همین دلیل برخی از ملاحظات ویژه شیعه در مورد برخی از صحابه در این اثر منعکس نشده و تنها با ثبات صحابه مشهور در علم تفسیر که همگی جزو ارادتمندان و شاگردان مولای متقیان هستند و مدار علم تفسر به آن‌ها است اکتفا شد. در این مقاله کوشش شد تا نظرات کامل استاد معرفت مرقوم و حکمت سکوت ایشان در تفسیر اثری جامع معلوم شود.
امیدوارم تفسیر اثری جامع که اوج پختگی و اخلاص آن استاد به مولای متقیان و مکتب اهل بیت (علیهم السلام) بود، به احسن وجه مقبول آن حضرات قرار گیرد و ایشان به دلیل این اقدام شجاعانه و آبرویی که برای انتقال پیام مکتب اهل بیت از خود مایه گذاشتند، مشمول بهترین تکریم‌ها و عنایات الهی قرار گیرند و به هدف خود که احیای ذکر مولای متقیان در قرآن کریم بود و استیفای حقی که از آن حضرت ضایع شده بود، نائل گردند.

پی‌نوشت‌ها:

1. التفسیرالاثری الجامع، ج1، صص 103-102.
2. صحابه از منظر اهل بیت (علیهم السلام)، صص 41-40.
3. همان، ص 1.
4. ر. ک: جامع الرواة، محقق اردبیلی، ج1، ص 119 در مورد بریده اسلمی و نظایر آن.
5. التفسیرالاثری الجامع، ج1، ص 100.
6. ر. ک: صص 5-3.
7. ر. ک: التفسیرالاثری الجامع، ج1، ص 98؛ التفسیر والمفسرون، قیمه تفسیر الصحابی، ج1، صص 298-297.
8. التفسیر و المفسرون، نقش اهل بیت در تفسیر، ج1، صص 469-468.
9. ر. ک: التفسیر الاثری الجامع، ج1، ص 98.
10. التفسیر و المفسّرون، ج1، ص 203 و ترجمه آن، ج1، ص 187؛ تذکر: عبارت «مسئولیت‌ پخش و گسترش» به طور صریح در ترجمه کتاب آمده است. حضرت استاد ترجمه را با اضافات و اصلاحات چاپ کرده‌اند؛ التفسیر الاثری الجامع، ج1، ص 98 در این بخش به واسطه بودن صحابه بین پیامبر و مردم تأکید شده است.
11. ر. ک: التفسیر و المفسرون، قیمه‌ی تفسیر التابعی، ج1، ص 424؛ التفسیرالاثری الجامع، ج1، صص 106- 105.
12. التفسیرالاثری الجامع، ج1، صص 106- 105 و 120-119؛ ر. ک: التفسیر و المفسرون، ج1، ص 425.
13. ر. ک: المیزان، ج1، ص 7، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
14. ر. ک: همان، ص 14.
15. ر. ک: المیزان، ج1، صص 5-14.
16. ر. ک: همان، ص 9.
17. تذکر آنکه ایشان در کتاب قرآن در اسلام تا حدودی از این نظر عدول نموده و بر جایگاه اهل بیت در فهم آیات تأکید می‌نمایند.
18. اشاره به کلام استاد در التفسیر الاثری الجامع، ج1، ص 98. «و لتفسیر الصحابی قیمته الاغلی فی مجال الاعتبار العلمی حیث هم ابواب علم النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و الطرق الموصلة الیه ...»
19. التفسیر الاثری الجامع، ج1، ص 98.
20. التفسیر و المفسرون، ج1، ص 475.
21. همان، صص 477 و 481.
22. همان، ص 484.
23. همان، ص 597.
24. همان، صص 611و 629-628.
25. التمهید، ج4، صص 142-141 به مناسبت بحث از ابواسحاق.
26. همان، منبع 5.
27. صحیفه سجادیه، ج4، صص 75-74.
28. ملاحظات عابرة، ص 24.
29. ر. ک: المیزان، ج3، ص 85.
30. التفسیر و المفسرون، ج1، ص 462.
31. ر. ک: ج1، ص 98.
32. التفسیر الاثری الجامع، ج1، صص 102-101.
33. ر. ک: ملاحظات عابرة علی منهج الشیخ محمدهادی معرفة، ص 29.
34. التفسیرالاثری الجامع، ج1، ص 103 به نقل از: معانی الاخبار شیخ صدوق، ص 156.
35. ملاحظات عابرة علی منهج الشیخ محمدهادی معرفة، ص 38.
36. ر. ک: التفسیرالاثری الجامع، ج1، ص 100.
37. ر. ک: صحابه از منظر اهل بیت (علیهم السلام)، صص 28-27.

منبع مقاله :
نصیری، علی؛ (1387)، معرفت قرآنی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.